صفحات: << 1 2 3 4 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 >>
اگرچه عدهای معتقدند بازار گرمیهایی چون ورزشگاه رفتن زنان، موتورسواری و … دسیسه جدید لیبرالها برای انحراف افکار عمومی از ناکارآمدیهای دولت و فساد و عقیم ماندن برجام است و صرفا کارکرد انتخاباتی دارد؛ اما من معتقدم تنها این بعد را دیدن و از لایههای پنهان آن غافل شدن نهایت ساده لوحی است. داغ کردن چنین موضوعاتی در جامعه زنان اگرچه حکایت آبنباتهای شب انتخاباتی است اما در دراز مدت تبعاتی به دنبال خواهد داشت که به طور قطع این پیامدها خواست اصلی لیبرالها و فمنیستهای نفوذی است. زنان که موتور محرک یک جامعه هستند قطعا حقوقی دارند و مسئولیتهایی، که داغ شدن چنین موضوعاتی در کف جامعه زنان این حقوق و مسئولیتها را تحت الشعاع قرار خواهد داد و اولویت زنان را در یک جامعه اسلامی از مطالبات حیاتی و کلیدی به مطالباتی بیارزش تغییر میدهد.
در گام اول زنان اگر باهوش باشند باید معترض شوند که چرا اینچنین ابزار دست سیاستبازان قرار میگیرند و در این بازار مکاره حقوق اصلیشان نادیده و اصلا به آن پرداخته نمیشود و آبنباتهای خوش رنگ و لعاب اما تلخ شب انتخاباتی، آنها را وسیله پر کردن سبد رأی تکنوکراتیهایی میکند که سیاستهای اقتصادی توسعهگرانهشان از آنان کارگران ارزانی ساخته که ابزار پولسازی برای سرمایهداران هستند. زنان باید اعتراض کنند که چرا لیبرالها با تحریف مفهوم آزادی زنان، آنها را ابزار تمتع هرچه بیشتر مردان کرده و به فرموده امام «به اسم آزادی با نظر جسمانی و مادی او را از مقام انسانیت به مرتبه یک حیوان فرو کشانده» و کاری کردهاند که همه جا برای مرد عیاش این قرن در حکم حرمسرا است و به قول شهید مطهری«آنچنان وسیله بهرهبرداری از جنس زن را فراهم کردهاند که هارون الرشید هم به خواب ندیده است» و از او وسیلهای ساختهاند تنها برای اطفاء شهوت مرد.
زنان باید اعتراض کنند که چرا شرایط اقتصادی تورمزا و رکود آفرین دولتها آنها را به کف میدان مبارزه برای امرار معاش کشانده و بیتوجه به فیزیک، توانایی و محدودیتهای زنانهشان از آنان توقع کار یک مرد را دارد تا جایی که ریحانهگیشان رنگ پژمردگی میگیرد و آنان را از سوگلی خانه بودن به فروشندگی و بقالی و ماشین نویسی و اپراتوری و رانندگی کشانده است و طبق فرمایش رهبری باورهای غلط غربزدگان به جامعه قبولانده است که «زن چنانچه شغلی در خارج خانه نداشته باشد از زنیتش کم است».
زنان باید اعتراض کنند که چرا سیاستهای غلط آموزشی، اولویتشان از ازدواج را به تحصیل تغییر داده و لذت مادر بودن در جوانی را از آنها دریغ کرده است. زنان باید اعتراض کنند که چرا برابری جنسیتی جایگزین عدالت جنسیتی شده و احساسات زنانه در برابر عقلگرایی مردانه به فراموشی سپرده شده است.
زنان باید به ظلمهایی اعتراض کنند که فطرت اصلی مبتنی بر اقتضائات زنانهشان را دگرگون کرده و اولویتشان از مادری، همسری و خانهداری را به کارمندی تغییر داده و فعالیت اجتماعی داشتن را به غلط شغل داشتن تفسیر کرده است.
اصلا زنان باید اعتراض کنند که چرا مطالباتشان را تحریف کردهاند؛ که این خود مصداق ظلم به زنان است.
مریم اردویی
در لابه لای کوچه پس کوچههای دوران بچگی دلم را به سویتان پرواز میدهم، آن هنگام که دغدغهای برایم نبود مگر حظ سفری که هر سال مادربزرگم را اگر بگویم ازدورترین راه اغراق نکردهام به سویتان میکشاند. من خوشحال از همراهی هر سال با مسافرانی که چندین روز سختی سفر را به جان میخریدند تا زائر حرم امام رئوف گردند. با ذوقی بیپایان امتحانات آخر سال مدرسه را پشت سر میگذاشتم. آخر مادربزرگم یعنی مادر پدرم هر سال با تقبل هزینههای سفرش به مشهد توسط پدرم راهی سفر میشد و من هم با سوءاستفاده از این موقعیت همراهیش میکردم. چه همراهی دلنشینی، سرشار از شوق، همراه با بازیگوشیهای کودکی و اشتیاق بیانتهای دیدار حضرت خورشید.
تابستان همیشه برای بچهها شیرین است اما برای من این دلخوشی با دیدار دوباره شما همراه بود و این شیرینی تابستانهایم را دوچندان میکرد. با اینکه اینجا در گرماگرم تابستان آدمها به ستوه میآیند و لحظه شماری میکنند برای خنکای پاییزی اما من عاشق تابستانی بودم که با وجود شما متبرک میگشت. این روزها چقدر دلخوشیهایمان دور است. محبوس شده در این روزمرهگیهایمان با این بهانه که گرفتار رتقوفتق امور زندگی هستیم. دیر زمانی است تابستانهایم بوی دلتنگی و دوری از شما دارد. آقا به جان جوادتان به پای بوسیتان بطلبید، دلتنگم.
زیاد شنیده و خواندهایم که «لئن شکرتم لازیدنکم»، شکر که باشد پشت بندش زیاد شدن و بالا رفتن است. شکر آن است که انسان نعمت را از خدا بداند و آن نعمت را در مسیر خدا قرار دهد. امروز که میخواهی بنشینی پای دعای عرفه و همنوا با حسین علیه السلام زمزمه کنی «الحمدلله الذی لیس لقضائه دافع…..» وقتی فرازها را یکییکی میخوانی و جلو میروی به اینجای دعا که رسیدی « انا اشهد یا الهی بحقیقه ایمانی و عقد عزمات یقینی و خالص صریح توحیدی…» تأملت را بیشتر کن. امام قرار است به حقیقت ایمان و توحید خالص خویش به چه شهادت بدهد؟ فکر کن حالا جلو بیا، اشهد گفتن امام ادامه دارد … به خطوط صفحه پیشانیام. به رخنههای تنفسم و نرمههای تیغه بینیام… برآنچه بچسبد و بر هم آید بر آن دو لبم…. محل روئیدن دندانهایم… حمائل رشته رگ وتینم… پارههای گوشه و کنار جگرم … خمیدگیهای دندههایم…. و اطراف انگشتانم… و خونم و مویم و پوستم و عصبم و استخوانم و رگهایم و همه جوارحم… کمکم میرسی به اینکه «اگر بخواهم و تلاش کنم در همه دوران تاریخ به فرض که عمرم وفا کند که شکر یکی از این نعمتها را بجا آورم باز هم نتوانم» حالا همین جا صبرکن! حسین علیه السلام رسم شکرگذاری را خوب میداند: قلبی، لسانی، عملی .
اکنون عرفه است و حسین علیه السلام با قلب و لسانش مشغول شکرگذاری است؛ عملیش اما میماند….
و حالا پسرش سلام میدهد: سلام بر آن لبهای خشکیده… سلام بر جسدهای برهنه… سلام بر آن خونهای جاری… سلام بر اعضای قطعه قطعه شده… سلام بر سرهای جدا شده از بدن… سلام بر مغسل بدم الجراح… سلام بر منحور فی الوری… سلام بر مقطوع الوتین… سلام بر شیب الخضیب..سلام بر گونه خاکآلود…سلام بر دندان چوب خورده… سلام بر راس المرفوع
حسین علیه السلام شکرش را کامل کرد و خدا به عهدش وفا که «ان الله لا یخلف المیعاد» و کربلا به پهنه تاریخ تکثیر شد و گلوهای بریده تا قیامت.
روز جمعه بود، برای تغییر روحیه و طبق قرار هفتگی، همراه دو خانواده دیگر به باغمان رفتیم. چون هوای بیرون سرد بود و مادران همیشه نگران، اجازه خروج از اتاقِ باغ را به بچهها نمیدادند و این بچهها هم از یکجانشینی کلافه شده بودند، طبق معمول فکری به سرم زد. از کیفِ جادویی خود که مخصوص روستا هست و پُر از کاغذهایی است که تنها یک رویشان قابل استفاده میباشد، دفترچه پزشکی توجهم را جلب کرد و به بچهها پیشنهاد دکتربازی دادم و به نوبت هر کداممان دکتر، مریض، منشی، پرستار میشدیم و دکترها نسخههایی مینوشتند با خطِ خوانا و به زبان کودکانه و خلاصه برای مدتی موجبات شادی و خنده فراهم گردید. در حین بازی، پدر گرامی یادش آمد که چند روزی است دفترچه پزشکیاش را که برای کاری از مکان مخصوصش برداشته و روی میز گذاشته بوده، نیست. در همين لحظه، برادر دهه هشتادي، دست به کار شد و همان دفترچه را به دستش گرفت، با خنده شیطنتآمیزی گفت: «همینه». ولی من حرفش را جدی نگرفتم و گوشم بدهکارش نبود، اما چشمتان روز بد نبیند، خودش بود؛ دفترچهی پدر!! اما در کیف من کنارِ دفترچههای منقضی شده و کاغذهای باطله چکار میکرد؟! فهمیدم حتما در خانه تکانیها، بخاطر رنگ و روی رفتهی دفترچه، گمان کردهام یکی از دفترچههای قدیمی است که از کیفم بیرون افتاده و به داخل كيف برگردانده بودم.
بعد از کلی نوشجان کردن نیش و کنایههای حاضرین که از هر طرف به سوی ما بازیکنان دکتربازی، بیرحمانه پرتاب میشد، پدر، برگههای پزشکی به خطِ ما پزشکان امروز را جدا کرد و تحویلمان داد. عکسی از آنها گرفتهام و به رایگان در اختیارتان میگذارم.
القصه، اگر روزی، روزگاری به سرتان زد که با بچههای خودتان یا بچههای فامیل، دکتر بازی انجام بدهید، اول، همه جای دفترچه را به دقت وارسی نمایید تا به سرنوشت ما، دچار نشوید. از ما گفتن بود، خود دانید.
اگر جناب روحانی در طول دولتش یک حرف راست زده باشد همین یک قلم حرف است که :” ظریف مجتهد سیاسی است” معنی این حرف میشود اینکه ظریف در مسائل سیاسی از خودش تقلید میکند و بینیاز از رهنمودهای رهبری است.
و همین اجتهاد سبب شد تا وقتی رهبری در نامه مهرماه 94 خویش الزامات نه گانهای را برای تیم مذاکره کننده در جهت کاهش خسارت برجام تعیین کردند. از جمله اینکه در بخشی از نامه رهبر معظم انقلاب فرمودند:"از آنجا که پذیرش مذاکرات از سوی ایران اساساً با هدف لغو تحریمهای ظالمانهی اقتصادی و مالی صورت گرفته است و اجرائی شدن آن در برجام به بعد از اقدامهای ایران موکول گردیده، لازم است تضمینهای قوی و کافی برای جلوگیری از تخلّف طرفهای مقابل، تدارک شود، که از جملهی آن اعلام کتبی رئیسجمهور آمریکا و اتّحادیهی اروپا مبنی بر لغو تحریمها است. در اعلام اتّحادیهی اروپا و رئیسجمهور آمریکا، باید تصریح شود که این تحریمها به کلی برداشته شده است. هرگونه اظهاری مبنی بر اینکه ساختار تحریمها باقی خواهد ماند، بهمنزلهی نقض برجام است". ظریف به نظر خود عمل کند و بگوید :"امضای کری تضمین است".
اجتهاد ظریف متوقف به این بند نامه نبود و وقتی رهبری در بند دیگر نامه تأکید کردند:"در سراسر دورهی هشتساله، وضع هرگونه تحریم در هر سطح و به هر بهانهای (از جمله بهانههای تکراری و خودساختهی تروریسم و حقوق بشر) توسّط هر یک از کشورهای طرف مذاکرات، نقض برجام محسوب خواهد شد و دولت موظّف است طبق بند ۳ مصوّبهی مجلس، اقدامهای لازم را انجام دهد و فعّالیّتهای برجام را متوقّف کند". باز هم ظریف به نخبگی خویش اتکا کرد و وقتی تنها یک روز پس از آغاز اجرای برجام، وزارت خزانهداری آمریکا، ایران را تحریم کرد و این تحریمها بارها و بارها هم در دولت اوباما و هم در دولت ترامپ تکرار شد و دولت اوباما، قانون تحریمی آیسا را تمدید و ترامپ نیز قانون تحریمی کاتسا و یا همان مادر تحریمها را امضاء کرد, وی با رجوع به نظر خویش و با اذعان به نقض فاحش برجام تنها به اعتراض توئیتری بسنده کرد و سدی جلوی سیل خسارت برجام ایجاد نکرد.
آنها که امروز برجام را به پای رهبری مینویسند , بدانند برجام حاصل اجتهاد مرجع عالیقدر ظریف است!
هوالحبیب
روی دلت آماج غم، سنگینی میکند. زمان کند و سنگین میگذرد. انگار ثانیهها کش آمده باشند و بنای رفتن نداشته باشند. واژهها در ذهنت بالا و پایین میشوند، اما به زبان نمیآیند. انگار راه نوشتنت سد شده باشد. کسی چه میداند شاید واژهها هم دلشان گرفته است. مثل تو شدهاند و دلودماغ همیشگی را ندارند. بینشاط، بیشور و هیجان، مثل بغض سنگینی راه گلویت را بستهاند. گویی آنها هم مثل تو، عزیزترین عزیزشان را از دست دادهاند.
تو، نه پدر از دست دادهای و نه مادر. کسی که دلت داغدار نبودنش شده بالاتر از این حرفهاست. امام تنها برای تو عزیزترین عزیز نیست. همه هستی از وجود او روزی میخورند. کسی که واسطه فیض و رحمت الهی است. کسی که وجودش، حضورش مایه آرامش و تسلی قلبها است. کسی که دلهای گمشده با وجود او هدایت میشوند و راه مییابند. زمانی که چنین کسی نباشد ماتم عظمی است. آن وقت نه تنها تو، که همه هستی انگار چیزی را گم کرده باشند سرگردان و پریشاناند. حال دلشان خراب است…
اینجا گلها بدون منت باران شکوفه میدهند و با دست نسیم موهایشان را میبافند.
اینجا ظهرهای تابستان، یاد شیطنتهای کودکیهایمان، ذهنم را قلقلک میدهد.
چقدر این خانه دوست داشتنی است. بوی مهربانیهای بیدریغ مادرم، بوی خوش نان تازه، بوی بچگیهایمان.
انعکاس دستهای زحمتکش پدرانه درون چشمهایمان، قصه شرمساری شرجی از مردانگیهای قهرمان زندگیمان.
اینجا خانه پدری است. تنها تکیهگاه امن این دنیای پر عجایب. جایی که انتهای تمام دلتنگیهاست، انتهای تلخیها، غصهها.
اینجا عاشقانههایم را دوباره از سر میگیرم.