« مطالبات زنان | شکر حسین علیه السلام » |
در لابه لای کوچه پس کوچههای دوران بچگی دلم را به سویتان پرواز میدهم، آن هنگام که دغدغهای برایم نبود مگر حظ سفری که هر سال مادربزرگم را اگر بگویم ازدورترین راه اغراق نکردهام به سویتان میکشاند. من خوشحال از همراهی هر سال با مسافرانی که چندین روز سختی سفر را به جان میخریدند تا زائر حرم امام رئوف گردند. با ذوقی بیپایان امتحانات آخر سال مدرسه را پشت سر میگذاشتم. آخر مادربزرگم یعنی مادر پدرم هر سال با تقبل هزینههای سفرش به مشهد توسط پدرم راهی سفر میشد و من هم با سوءاستفاده از این موقعیت همراهیش میکردم. چه همراهی دلنشینی، سرشار از شوق، همراه با بازیگوشیهای کودکی و اشتیاق بیانتهای دیدار حضرت خورشید.
تابستان همیشه برای بچهها شیرین است اما برای من این دلخوشی با دیدار دوباره شما همراه بود و این شیرینی تابستانهایم را دوچندان میکرد. با اینکه اینجا در گرماگرم تابستان آدمها به ستوه میآیند و لحظه شماری میکنند برای خنکای پاییزی اما من عاشق تابستانی بودم که با وجود شما متبرک میگشت. این روزها چقدر دلخوشیهایمان دور است. محبوس شده در این روزمرهگیهایمان با این بهانه که گرفتار رتقوفتق امور زندگی هستیم. دیر زمانی است تابستانهایم بوی دلتنگی و دوری از شما دارد. آقا به جان جوادتان به پای بوسیتان بطلبید، دلتنگم.
فرم در حال بارگذاری ...