« تلنگرصدای سکوت »

چشم انتظار

چشم انتظار

  جمعه 29 تیر 1397 21:11, توسط زفاک   , 247 کلمات  
موضوعات: فرهنگی

هوالحبیب
نمی‌دانم چرا دانشگاه این اندازه تغییر کرده بود. انگار همه چیز جابه جا شده بود. به هوای یادآوری خاطرات وارد دانشکده شدم. ساختمانش را گسترش داده بودند. آزمایشگاه های جدید، کلاس های بزرگ، به کلی تغییر کرده بود. بین دانشجوها چهره آشنایی نمی‌دیدم. حس غریب و خاصی داشتم. یک لحظه دلم هوای حرم الشهدا کرد، ‌خواستم بروم سمت چپ. اما انگار پاهایم دست خودم نبود. رفتم سمت راست جایی که به پارکینگ منتهی می‌شد اما حالا محوطه گسترده‌ای بود و مملو از جمعیت. نمی‌دانم این همه آدم اینجا چه می‌کردند انگار مراسم مهمی بود. پرسیدم: « اینجا چه خبر است؟» یکی گفت: «‌شهید آوردند.» با لحنی سرشار از تعجب گفتم: «اینجا که پنج شهید داشت.» بعد دوباره یادم آمد که من می‌خواستم بروم سمت حرم الشهدا چرا سر از اینجا درآوردم، اما انگار باز چیزی مانعم شد، نیرویی که جمعیت را برایم کنار می‌زد و مرا به جلو می‌برد. وسط محوطه که رسیدم چند تابوت با پرچم سه رنگ چیده بودند. کمی جلوتر رفتم درست مقابل یکی از تابوت‌ها که رسیدم باز همان نیرو مرا متوقف کرد. خوب که نگاه کردم دیدم نوشته‌اند شهید مدافع حرم “حسین مقدم". نمی‌دانم چرا دلم هری ریخت. چشم که باز کردم، تمام تنم از بیم خوابی که دیده بودم، می‌لرزید. خوابی که مثل رازی سر به مهر در سینه نگه داشتم و با هیچ کس از آن حرفی نزدم، حتی با تو وقتی که عزم رفتن داشتی. انگار از همان شب چشم انتظار این لحظه بودم، زمانی که برای همیشه ماندگار می‌شوی.


فرم در حال بارگذاری ...