صفحات: << 1 2 3 4 ...5 ...6 7 8 ...9 ...10 11 12 >>
پدرم به من یاد داد همیشه فقط خودم هستم که میتوانم از حق خود دفاع کنم و اجازه ندهم حقم پایمال شود.
اون به من یاد داد، برای انجام کارهام همیشه اولین ساعات شروع کاری و حتی زودتر، در محل حضور داشته باشم.
پدرم به من آموخت، هیچگاه هیچ فرمی را حتی اگه با تمام وجود به ارائه دهنده آن ایمان دارم، بدون مطالعه دقیق، امضا نکنم.
بابای مهربانم گفت اگر امر مهمی از سوی زیر دستان یک مجموعه یا سازمان انجام نگرفت، برای تحقق و تعلق حق قانونی خودم، به بالادستان مراجعه کنم.
اکنون روزهای زیادی از توصیههای زیبای پدرم میگذرد و من آنها را آویزه گوشم نمودم و اقرار میکنم که هماره راهگشای من بودند.
راستی پدرم میگفت، هیچگاه وقتی صف اول برایت جای خالی دارد، به صفهای بعد راضی نشو!
چه زیبا میگفت، عزیزدل من، پدر مهربانم.
بعد از قرائت قرآن و خوش آمد گویی مدیر، موسس حوزه، امام جمعه شهر آغاز سال تحصیلی جدید را تبریک گفتند. شیرین تر از آغاز صحبت هایشان، خبری بود که صحبت خود را با آن تمام کردند. خبری باور نکردنی، خبری که شور و شعف و انگیزه ی خاصی در جمع ایجاد کرد.
خبری که بوی بین الحرمین می داد.
باورش ساده نبود ولی مگر امام جمعه شهر با کسی شوخی دارد؟ سفر به کربلا بدون قرعه کشی به پاس حفظ خطبه غدیر.
با توزیع کتابچه های خطبه غذیر تمام حواس ها جمع متن کتاب شد.
کسی نفهمید مراسم چگونه تمام شد. نقل مجلس، خبر هدیه کربلا بود بدون هیچ قید و شرطی جز حفظ خطبه غدیر.
با 5نفر از دوستانم تصمیم گرفتیم با برنامه ریزی دقیق و اجرای آن، خطبه را با هم حفظ کنیم. تمام فکر و ذکر ما به جای درس، فقط حفظ خطبه غدیر بود. در خانه، مشغول حفظ خطبه و در حوزه، مرور و مباحثه ی دونفره.
چند روزی گذشت. کم کم انگیزه ها کمتر شد.
برای حفظ نشاط، از وسط خطبه ادامه دادیم. باز چند روز اشتیاق و حفظ؛ و مجدد وسوسه و تنبلی. درس های ترم سنگین بود و در کم کردن جدیت،تاثیر
زیادی داشت. خیلی ها قید سفر عتبات را زدند. ولی قلبا راضی نبودیم. گاهی جمله ای حفظ می کردیم، هر چند از جدیت سابق خبری نبود.
چند ماه گذشت. درست وسط امتحانات ترم اعلام کردند امتحان خطبه غدیر جمعه برگزار می شود. هر چه برای تغییر تاریخ، به مدیر مدرسه اصرار کردیم فایده ای نداشت. خیر نیکوکار خودش مسئول برگزاری بود و کسی نمی توانست کمکی کند.
بدون هیچ پیش زمینه و تصوری از سوالات، در امتحان شرکت کردیم. جای سوزن انداختن نبود. چند صد نفر حضور داشتند. زن و مرد، پیر و جوان، بدون هیچ محدودیتی، حتی از شهرهای اطراف حاضر بودند.
قرار بود جمعه هفته بعد نتایج اعلام شود.
5 شنبه قبولی طلاب به مدرسه اعلام شد. اسمی از من نبود ولی هنوز امیدوار بودم.
لیست برگزیدگان جمعه روی سایت قرار می گرفت.
تمام وجودم استرس بود و بی قراری.
بالاخره صبح شد و جمعه موعود فرا رسید. از اول صبح تماس و پیام های فراوان از دوستان که نتایج اعلام شده است یا نه؟؟
منتظر بودم تا اعضای خانواده، خانه را ترک کنند تا اگر اسمم بین برگزیدگان نبود، شرمنده نباشم.
قبل از اینکه اقدامی کنم برادرم سیستم را روشن کرد؛ اسامی را دانلود و به ترتیب با صدای بلند می خواند. منجمد شده بودم. کم کم با اصرار برادرم به سیستم نزدیک شدم. با نگاه لیست را مرور می کردم. با دیدن
اسامی سه نفر از گروه 6 نفره مان، نمی دانستم از خوشحالی بخندم یا گریه کنم.هنوز باید بقیه را چک می کردیم.
ردیف 69… قلبم داشت از جا کنده می شد. دوباره نگاه کردم:69-خ…ع…
باورم نمیشد.شاید اشتباه شده، اما نه کد ملی خودم بود.
همه ی گروه 6نفره ما قبول شدیم جز یک نفر.
خدای من چه سفری شود، سفری با امضای آقایم علی بن موسی الرضا و بواسطه حفظ خطبه غدیر به پابوسی 4 امام و مقتدایم و با همراهی بهترین دوستانم.
چقدر ساده بود درک رزقی که یرزقه من حیث لا یحتسب است…
————-
پ.ن1: اطمینانی به قبولی خود نداشتم، در برگه امتحان، تحصیلات را حوزوی ننوشته بودم که اشتباه نحوی و صرفی موجب نمایش ضعف حوزه و طلاب نگردد، به همین دلیل اسمم در میان اسامی اعلامی به حوزه نبود.
هوالحبیب
“زهرا” از همکلاسیهای دوران دانشگاهم بود. دختری باهوش، پرتلاش و خستگی ناپذیر که در انجمن علمی دانشکده هم فعالیت داشت. از نظر اخلاقی خوش مشرب بود. به قول خودش با همه طور آدمی جور میشد. از مذهبیهای سفت و سخت تا آنهایی که از دین و خدا کلامی نشنیده بودند. یادم هست اوایل آشناییمان قرار شد هر کدام از بچهها نظرش را در مورد دیگران روی کاغذ بنویسد البته بدون ذکر نام خودش! آن روز برای او نوشتم نخود هر آش! با اینکه بعدا فهمید نظر از من هست ناراحتیاش را نشان نداد و خیلی منطقی جوابم را داد. چیزی که در اغلب ما مذهبیها به چشم نمیخورد! خیلی زود جوش میآوریم. منتظریم کسی خلاف نظرمان چیزی بگوید تا حسابش را برسیم. در حالی که کافی است کمی منطق و استدلال و روی خوش خرج کنیم آن وقت اگر طرف اهل پذیرش باشد سریع کوتاه میآید.
“زهرا” وجدان کاری بالایی داشت، طوری که حاضر نبود حق کسی را ضایع کند. اگر کاری از دستش برمیآمد دریغ نمیکرد. خساست به خرج نمیداد. یادم هست سر پایان نامهام اگر کمکهای او نبود حسابی لنگ میماندم. تنها عیبش این بود که همه تلاشش جنبه مادی داشت. درس میخواند، کار میکرد، پروژههای زیادی انجام میداد فقط به خاطر پول و مادیات. علم را هم برای رسیدن به مادیات دوست داشت. (آفتی که دامان بیشتر دانشجوهای کشور را گرفته است). همه هدفش دنیا بود. یادم هست وقتی ماشین مدل بالایی را وسط خیابان میدید چشمهایش چه برق خاصی میزد و چه اندازه به شوق میآمد. این همان معضلی بود که نمیتوانستم هضمش کنم. در دلم به او میگفتم: «به فرض که تلاش کنی و خدا هم همه چیز را در اختیار تو قرار دهد، به آخر خط که رسیدی چه میکنی؟» گاهی وسوسه میشدم نظرش را در مورد مرگ بدانم. اینکه چقدر به آن فکر میکند. چیزی که قاعدتاً برای هیچ کس قابل انکار نیست. واقعیتی که دیر یا زود رخ میدهد. نمیدانم شاید آدمهایی مثل “زهرا” فکر میکنند حالا که قرار است روزی بمیریم بگذار چند صباحی خوش باشیم و از دنیا بهره ببریم. اصلا بگذار با همین چیزها سرمان گرم شود تا یادمان برود که روزی هم باید برویم.
این روزها با اینکه دیگر زهرا را نمیبینم و خبری از او ندارم اما دلم میخواهد اتفاقی مثل “خیلی دور خیلی نزدیک” “میرکریمی” برایش رخ دهد. مثل “دکتر عالم” یک جایی در زندگی به حقیقت برسد. بفهمد خدا تنها هدف والایی است که ارزش زیستن دارد.
عزاداری امام حسین (علیه السلام) در شهر من از ابتدای محرم تا آخر صفر ادامه دارد. مراسم اصلی در حسینیه اعظم شهر برگزار میشود، اما تکیه ها، مساجد و بعضا در خانه ها نیز مراسمی هست.شور عزاداریها دهه اول محرم ودهه آخر صفر است خصوصا روزهای تاسوعا وعاشورا.
مراسم متداول شبها درحسینیه اعظم عبارتست از: آئین"جوش ریختن” پس از ان حضور هیئات زنجیر زنی وبعد قرائت وصیت نامه چندتن از شهدای شهر و پایان بخش مراسم سخنرانی. البته در شب عاشورا بعد از سخنرانی، نوحه خوانی وسینه زنی تا نیمه های شب ادامه دارد.
روز تاسوعا(روز عَلَم) نیز آئین علم گردانی از صبح آغاز میشود. مردم از شب قبل یا صبح زود درب خانه را آب و جارو کرده منتظر علم میشوند. که یادآور علمدار کربلا حضرت عباس(علیه السلام)است. چند نفر علم را به در تمام خانه های شهر میبرند (البته چند علم وچند گروه علمگردانی است) و به نیت تبرک آب روی علم ریخته وآن را مینوشند و نذورات خود را به علم گردانها میدهند که در مخارج حسینیه و برگزاری مراسم صرف میشود.
روزعاشورا (روزقتل) ساعتی پس از نماز صبح مراسم قرائت زیارت عاشورا، سخنرانی ونوحه خوانی در حسینیه برگزار است و پس از آن از عزاداران بر سر سفره اباعبدالله پذیرایی میشود. سپس هیئات عزاداری و مردم از خیابانها بطرف دارالسلام (قبرستان شهر) رفته و ضمن زیارت اهل قبور در گلزارشهدا به عزاداری میپزدازند و کم کم در میدان اصلی شهر (درجوار امامزاده سیدداوود) نماز ظهر را اقامه کرده و مانند بقیه شهرها به تعزیه خوانی میپردازند. شام غریبان نیز درحسینیه اعظم باحضور نمادین کاروان اسرای کربلا برپا میشود.
ایلام #ایلام
اداب و رسوم محرم درشهر#ایلام
آداب ورسوم در شهر ودیار ما ;
از جمله ی آنها میتوان به چایینه ویا چمر اشاره کرد.
مردم این دیار با فرا رسیدن ماه محرم اوج ارادات خود رو به سالار شهیدان با برگزاری آداب و رسوم مختلف نشون میدن .
این آداب و رسوم ،از زمان قدیم تا الان در بین همشهریان رواج داشته و دارد.
از جمله ی این آداب و رسوم :چایینه هست مثل چایینه قاسم (ع)،در روز هفتم ،چایینه حضرت علی اکبر(ع)،درروزهشتم،چایینه حضرت عباس،درروزنهم ،درآخر چایینه امام حسین (ع)،درروزدهم،وهمچنین روز اربعین.
چایینه قاسم (ع)به این شکل است رسم بر این است که ابتدا بر دختری جوان و ازدواج نکرده (به نشان عروسی قاسم ) لباس عروسی (تن پوشی سبز رنگ و سر پوشی سفید رنگ می پو شانند ) و دو شمع روشن نیز به دست های عروس می دهند و یک سینی پر از نقل و نبات ،حنا،عود،و شمع را در وسط میدان می گذارند .
چایینه خوان ها با لباس تمیز رنگی وبا وضعیتی مرتب وارد میدان می شوند و زنی که در اصطلاح ملایه کفته میشود شزوع به مداحی می کند سپس زنی در حین اجرای مراسم عروسی ،کفنی آعشته به خون را به وسط میدان می آورد (به نشانه رسیدن خبر شهادت قاسم علیه السلام در روز برگزاری مراسم عروسی ) بعد از حادثه چایینه خوان از حالت نمادین شادی و سرور در آمده و خودرا پریشان کرده با خاموش کردن شمع ها . روی سر عروس چادر سیاه به نشون عزا دار شدن عروس می اندازد و بعد از خاموش کردن شمع ها نوحه خوانی توسط ملایه شروع شده و مجلس ماتم و عزا می گردد.
ابتدا چایینه خوان ها دو زانو نشسته و سپس در حالت ایستاده بصورت حلقه وار دور میدان چرخیده و با کف دو دست به پیشانی خود می زنند .
مابقی چایینه هام به شکل های متفاوت در مراحل شیوه و اجرا برگزار میشود.
دیگر از اداب و رسوم این دیار :پخت حلیم هست.
در گذشته وسایل پخت و پز کمتری وجود داشته از یک روز قبل برای تهیه اجاق اقدام می کردند .
داخل حیاط اتیش بزرگی را روشن می کردن قابلمه های بزرگی از هریسه یا همون حلیم توسط زنان در شب عاشوار بار می گذاشتن بعد پخت صبح روز بعد در بین عزادادان حسین (ع) پخش می کردن …..
این روستا مرکز دهستان دهملا در ۲۰ کیلومتری غرب شاهرود در مسیر جادهٔ شاهرود - دامغان جای گرفتهاست. در روز عاشورا مراسم آئینی باشکوهی برگزار می شود. صبح عاشورا مردم دسته دسته به حسینیه بزرگی که برای برپایی این مراسم است مراجعه میکنند. خانمها در اتاقکهای اطراف که به صحن سوله مشرف است و دیوارهای شیشه ای برای تماشای مراسم دارد، مستقر میشوند.
یک قسمت دیگر راه پلهای است که به بالکنهای طبقه دوم و سوم منتهی میشود و اگر در ساعات اولیه به این مکان مراجعه شود، جایگیری در بالکنها جایگاه بسیار عالی برای تماشای مراسم خواهد بود. پس از استقرار در دورتادور سالن، آقایان به صورت دسته های سینه زنی پشت سرهم و زنجیروار وارد صحن سوله می شوند. کم کم عده ای با عَلم ها وارد میشوند. دسته ها به صورت دایره هایی از کوچک تا بزرگ و بزرگتر کل سالن را پر میکنند.
مداحی های مختلف ذکر میشود و جمعیت با صدای بلند تکرار میکنند. در اواسط مراسم، جمعیت نمایش وارد سالن میشود. نوار نقاله ای که بر روی سر جمعیت حمل میشود، روی آن شخصی در نقش امام زین العابدین ع و چند کودک و یک شیر است که مدام بر سر خود کاه می ریزد. عده ای کودک و خانم که در واقع اهل بیت امام حسین ع هستند نیز در کنار این نقاله روی زمین حرکت میکنند.
مراسم با سینه زنی و دعا لحظاتی قبل نماز ظهر به پایان میرسد. پس از اقامه نماز مردم حاضر در سالن برای صرف نهار به کنازا ساکنان دهملا دعوت میشوند. درب تمام خانه ها به روی میهمانان و عزاداران آقا اباعبدالله باز است و صاحبخانهها با روی گشاده از میهمانان استقبال میکنند. پس از صرف چای، میوه و نهار با بدرقه گرم صاحبخانه به شهرهای خود برمیگردند و اینگونه آنان در ثواب عظیم پذیرایی از عزاداران شریک می شوند.
هوالشهید
در شهر من یعنی شاهدیه نه فقط دهه اول و آخر، بلکه تمام شبهای محرم و صفر روضه برقرار است. هر حسینیه بین 5 تا 10 شب که خرج بیشتر آنها از موقوفات است. مثلاً کسی زمین زراعی یا خانه و باغی داشته که آن را وقف بر مراسم روضهخوانی کرده است و این موقوفات تا الآن باقیمانده و باعث ماندگاری مراسم عزاداری شده است. روضهها معمولاً بعد نماز مغرب و عشا شروع میشود اما گه گاه صبح یا عصر هم جایی مجلس خانگی برپا میشود.
مجالس عزا با سیاهپوش و شعر نوشتههای “محتشم” مزین میشود و تکوتوک “شَدَّه". “شَدَّه” ستون چوبی به طول 2 متر است که به قسمت بالایی آن پارچههای رنگی یا مشکی آویزان میکنند. بچهتر که بودم حکمتشان را از مادرم میپرسیدم اما او همیشه دستبهسرم میکرد! شاید چون خودش هم درست نمیدانست! قبلترها شاید بیش از اینکه روستایمان اسم شهر به خود بگیرد حسینیههای بدون سقف بودند و با خیمه (پوش) مسقف میشدند. البته در سالهای اخیر برای اغلبشان سقفهای شیر بانی ساختهاند اما بازهم تکوتوک حسینیهای باقی مانده که به منوال قدیم و با خیمه پوشانده میشود. پوشها از قدیم وقف میشدند به همین دلیل هنوز هم طرح قدیم شیر و خورشیدشان را دارند، چیزی که در بچگی مرا با خود درگیر میگیرد و حالا مفهوم دیگری به خود گرفته است.
پذیرایی عمده روضه، چای است.البته این سالها پای شیر و قهوه هم به مجالس باز شده. یادم هست قدیمها استکان چای و نعلبکی را درون پیشدستی کوچکی به نام “طاس” میگذاشتند. جنس طاسها اغلب استیل بود البته مادرم یکدست چینیاش را داشت. الآن در بعضی مجالس هنوز هم چای را درون همین طاسها میگذارند. غذای نذری مرسوم آش گندم است. آش گندم؛ ملغمهای از حبوبات و گوشت است که پختش زحمت زیادی میطلبد و بر عهده مردهاست! غیر از آش گندم، شلهزرد، قیمه و غذاهای دیگری هم پخته و بین مردم پخش میشود.
مثل غالب شهرها، اینجا نیز اوج مراسم عزاداری مربوط به روز تاسوعا و عاشورا و بیست و هشت صفر است؛ البته روز سیزده محرم هم مراسم ویژهای با حضور دستههای سینهزنی و زنجیرزنی برگزار میشود. نخل برداری یکی از مهمترین بخشهای عزاداری است. اینجا کمتر محله و حسینیهای پیدا میشود که نخل نداشته باشد. نخل پیکره چوبی به شکل سرو است که نماد تابوت امام حسین به شمار میرود. نخل را از چند شب قبل با پارچههای مشکی، آیینه و تیرکهای چوبی تزیین میکنند. که هرکدام فلسفه خودش را دارد. مثلاً آیینه نماد صافی و پاکی امام حسین است یا تیرکها نشانه تیرهایی که به امام حسین در روز عاشورا زده شده است. مراسم نخل برداری در صبح یا عصر عاشورا برگزار میشود. مردها مسافتی مثلاً بین چند حسینیه آن را به دوش میکشند و بین راه چند جا آن را زمین گذاشته و به سینهزنی و نوحهسرایی میپردازند.
یکی دیگر از مراسم قدیمی که همچنان در شهر برگزار میشود سنگزنی است. در مراسم سنگزنی مردها دو قطعه چوب گرد در دست گرفته و همزمان با مداح که نوحهای با این مطلع “آمدند جمله محبان حسین / سنگ و بر سینهزنان شیون و شین"میخواند، با ضرب خاصی به هم میزنند. در پایان هم ذکر مصیبتی صورت میگیرد.
مراسم تعزیه نیز برای خود جایگاه ویژهای دارد که با همان سبک و سیاق قدیم و اشعار ماندگار برگزار میشود.