« محرم | نقدی بر هنرمندان » |
هوالحبیب
آقا! شما که خودتان از حالشان خبر دارید. بهتر از هر کسی میدانید روی دل تک تکشان داغ نبودن است. بغض جاماندن دارد خفهشان میکند. شما که بیتابیشان را گواه هستید. آن روز که درب خانه به آتش کشیده شد، نبودند. وقتی صورت حسنین(ع) از ترس رنگ باخت و اشک زینبین(س) روی گونههایشان جاری شد، وقتی که برای گرفتن بیعت دستان فاتح خیبر با طناب بسته شد. زمانی که سخن خدا و پیامبرش روی زمین مانده بود و فاطمه(س) به تنهایی باید جور همه را میکشید، با صورت نیلی و پهلوی ضرب دیده. آری نبودند تا حامی مولایشان باشند و فدایی بضعه النبی شوند.
شما میدانید چقدر برایشان سخت است شنیدن و مرور آن لحظهها که قلب حیدر در سوگ همسر جوانش سوخت و حقش لگدکوب دنیاطلبی و جهل مردمان شد. دردی که درمانی نیافت حتی 25 سال بعد که دستها برای بیعت دراز شد اما باز شد آنچه نباید میشد. حرمتها زیر پا گذاشته شد. باز مولا ماند و جنگ و جنگ و جنگ و آنها که نبودند در میانه میدان. فریاد حق در گوش کوچههای کوفه پیچید و گم شد. بازار بهانهی مردمان گرم بود. دنیا بود و طنازیهایش. معاویه بود و حیلههایش. میرفت تا غم بیپدری، ماتم بیمادری را مضاعف کند. زمان میگذشت، اما بر بصیرت مردمان افزوده نمیشد، آن اندازه که میباید. عبرتها بسیار بود و عبرت گیرندهها اندک. زمان شرمسار از کنار بستر بیماری بوتراب گذشت و بر پارههای جگر خونین حسن(ع) گریست تا به سال یک هزار و مصیبت رسید. سال یک هزار و جنگ. سال یک هزار و نیرنگ. زمان با اینکه خسته بود و دلخون، ناگزیر پا به عصر عاشورا گذاشت و فریاد هل من ناصر حسین(ع) بیتابش کرد. زمان ماند و حیرانی ماندگار. اما باز رخصت حضور آنها نبود. عباس(ع) ماند، بیدست و مشک و علم. نور عین رسول ماند و خیل دشمنان. تیر و سنگ و نیزههای بیامان. زینب و آتش و شب و تشنگی کودکان و باز درد پشت درد.
زمان میگذشت و شاهد جور و ظلم بیشمار ظالمان بود تا به حالا برسد، سال یک هزار و غیبتِ شما، صاحبِ زمان (عج). میبینید شیطان چطور یکه تازی میکند و خیال خام نابودی توحید در سر میپروراند. این جماعت به ظاهر داعی اسلام از قوم و قبیله ابوسفیانها عصر جاهلیاند. میخواهند داغ بقیع را تازه کنند پس نوبت آنهاست که هستند مردان مرد؛ همانها که این همه نبودن برایشان عقده بود. وقت بودن است. فصل پرکشیدن است و شما خوب میدانید این کبوتران بیقرار از کام مرگ باکی ندارند و چگونه بیمحابا خود را در میان معرکه میاندازند. اینها فدائیان آخر الزمانی شمایند؛ مدافعان حرم اجدادتان. اهل دنیا و پی راحت طلبی نیستند. بصیرند و در دل حب شما دارند. اهل کوفه نیستند. با بیوفایی میانهای ندارند تا سردی و گرمی و زن و فرزند را بهانه کنند و دست از یاریتان بردارند. میروند تا زمان باز شرمنده شما نباشد و گاه رسیدنتان هموار شود ان شاءالله.
فرم در حال بارگذاری ...