« میان ماه من تا ماه گردونروزي تو خواهي آمد... »

از گذشته تا حال

از گذشته تا حال

  یکشنبه 3 شهریور 1398 12:04, توسط زفاک   , 498 کلمات  
موضوعات: سیاسی, مناسبتی

هوالحق

 تاریخ همیشه معلم خوبی است و درس‌های شنیدنی بسیاری برای گفتن دارد. تنها باید کمی حوصله به خرج داد و پابه‌پایش پیش آمد. باید کتاب گذشتگان را ورق زد و بین سطورش به سیر و سیاحت پرداخت. قطعا با این نقب زدن به گذشته است که می‌توان ارزش گنج‌هایی مثل امینت و تمامیت ارضی را خوب فهمید. امانت‌هایی که به دست نسل‌های امروز سپرده شده است. به دست افرادی چون من، که واژه جنگ را تنها در کتاب‌ها خوانده‌اند و طعم تلخ آوارگی و ویرانی‌اش را هرگز نچشیده‌اند.

اما سرزمین ایران در طول تاریخ خود جنگ‌های زیادی تجربه کرده است و مردمانش روزهای سختی را به خود دیده‌اند. سوم شهریور سال 1320 یکی از آن روزهای تیره‌وتار است. روزی که با همه ترفندهای دولت فخیمه رضاخانی، شراره‌های آتش جنگ جهانی دوم دامن ایران را هم می‌گیرد. روس‌ها از شمال و انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها هم از جنوب به کشور حمله می‌برند و خیلی زود خود را به پایتخت می‌رسانند. رضا شاه کبیر(!) با همه ژست‌هایی که در لباس نظامی می‌گرفت کمتر از یک ماه از قدرت کناره‌گیری می‌کند. آن همه لشکر و سپاه که ادعای ترقی و نظامی‌گریش گوش فلک را کر می‌کرد و به وجودش افتخار می‌شد در اندک مدتی فرومی‌پاشد. ایران مثل تکه گوشتی قربان بین متخاصمین تقسیم می‌شود. محمدرضا بر تخت می‌نشیند و به کلام خدا سوگند یاد می‌کند که هوادار مردم و میهنش باشد اما دریغ از یک جو مردانگی و شرافت. مثل همیشه عایدی کشور از حضور اجانب چیزی جز هرج و مرج و ناامنی نمی‌شود. ایران به عنوان شاهراهی مهم و سرنوشت ساز در اختیار متفقین قرار می‌گیرد و اموال عمومی به غارت می‌رود. قحطی نان و مرگ و میر تنها بخشی از آن روزهای نفرت انگیز است. حضور روسها حتی بعد از مصالحه و پایان جنگ ادامه می‌یابد و ثمره‌اش حزب توده و قدرت‌هایی وابسته‌ای می‌شود که خیال خام تجزیه طلبی در سر می‌پرورانند.

تنها خواندن همین سطور از تاریخ کافی است تا غرور ملی‌ات جریحه‌دار شود. تصور اینکه قوای خارجی ظرف مدت کوتاهی خاک کشورت را زیر چکمه‌های خود لگدکوب کرده‌اند دردآور و سهمگین است. از مرور خاطرات تلخ قحطی و گرسنگی کودکان دلگیر می‌شوی. از حضور استعماراگرانی که شعار عدالت و برابری سرمی‌دادند اما در عمل تنها به ظلم و جنایت و چپاول سرگرم بودند. از نبود یک قدرت واحد و منسجم و مردمانی دلیر و شجاع در برابر زیاده خواهی بیگانگان خونت به جوش می‌آید.

 اما با همه این حرف‌ها، وقتی به اکنون نگاه می‌کنی از استقلال و آزادی کشورت لذت می‌بری. از اینکه به جایی رسیده است که هیچکدام از آن قدرتهای پیشین جرئت دست درازی به حریمش را ندارند حس غرور می‌کنی. از خوشحالی توقیف کشتی‌ انگلیسی و سرنگونی پهباد آمریکایی در پوست خود نمی‌گنجی. دلت قرص است که در پس این سالها مردمان کشورت ایثار و مقاومت را در مکتب خمینی خوب مشق کرده‌اند. حالا قدرتی برآمده از مبانی الهی دست اجانب را از کشورت دور نگه داشته است و تو خودت را مدیون آن می‌دانی و برای سرفرازی‌اش بیش از پیشش تلاش می‌کنی.

ف. فقیهی


فرم در حال بارگذاری ...