« تبِ دیدار | دخترم روزت مبارک » |
همیشه وقتی میخواستم خط تمرین کنم، باید دنبال جای مناسبی میگشتم. جایی امن و مطمئن که نکند مرکب بریزد و فرش کثیف شود، روتختی رنگی شود، کسی بی هوا بیاید و پا روی قلم ها بگذارد و بشکنند. دنبال مکانی بودم تا حال و هوای کار هنری داشته باشد؛ صداهای مزاحم که حواسم را پرت میکنند، مثل تلویزیون یا صدای خیابان، نیاید؛ بقیه که از صدای دلنشین کشیده شدن قلم روی کاغذ خوششان نمی آید و اعتراض می کنند: کی نوشتنت تمام میشود؟! این صدا اعصابمان را خرد میکند و … در نتیجه این اعتراضها به دستخط مورد انتظار نمیرسیدم. تا اینکه حین مرتب کردن بخشهایی از خانه به مکان دنجی رسیدم که تا کنون به چشمم نخورده بود. مکانی آرام با منظرهای زیبا، دور از هیاهوی خانه و صداها و رفت و آمدهای مزاحم!
زیرزمین خانه با منظرههای بسیار زیبا از حیاط؛ شاخههای تاک و سایه دلنشین آن، حوضچه کوچک آب کنار باغچه، درختچه رز هفت رنگ و درخت زیبا و پربار گوجه سبز. با کمی تجهیزات مکان جدید برای تمرکز و تمرین فراهم شد. وسایل خطاطی به همراه چندین کتاب که مورد علاقهام بود به میز کوچک تعبیه شده در گوشه دنج من، منتقل شد. حالا ساعاتی در روز با فراق خاطر به تمرین خط مشغول میشوم. چقدر خوب است در خانههایمان مکانی را به عنوان “گوشه دنج” به بقیه معرفی کنیم، تا لحظاتی از روز به خودمان و فعالیتهای مورد علاقهمان اختصاص داده شود. تا بقیه مطلع باشند وقتی در آن مکان هستیم مزاحممان نشوند.
همه آدمها در مسیر زندگی به این لحظات نیاز دارند، تا قوای از دست رفتهشان را بازیابند و با انرژی بیشتری کنار خانواده بقیه لحظات را سپری کنند. این مکان و لحظه را تجربه کنید و به آنانکه دوستشان دارید و آرامششان در زندگیتان تاثیر گذار است، پیشنهاد دهید. چرا که این دستور به دوام و بقاء زندگیتان کمک خواهد کرد. کافیست امتحان نمایید.
اگه می خوای شرکتتو ثبت کنی بدو بیا
راستی شعر مرا می خوانی؟
نه، دریغا، هرگز
باورم نیست که خواننده ی شعرم باشی
کاشکی شعر
مرا می خواندی…..
فرم در حال بارگذاری ...